رهایم کن
نوشته شده توسط : farzaneh

 

رهایم کن برو ای عشق از جانم چه می خواهی

 

 به سوهان غمت روح مرا پیوسته می کاهی

 

مگر جز مهربانی از تو و چشمت چه می خواهم

 

 تو خود از هرکسی بهتر از احساس من آگاهی

 

 نیازی نیست تا پنهان کنی از من نگاهت را

 

 گواهی می دهد قلبم مرا دیگر نمی خواهی

 

 غزل هایم زمانی روی لب های تو جاری بود

 

 ولی امروز در چشمت نمی ارزم پر کاهی

 

 دلم خوش بود گهگاهی برایت شعر می خواندم

 

تو هم سر می زدی آن روزها از کوچه ها گاهی

 

 برو هر جا که می خواهی برو آسوده باش اما

 

مواظب باش مثل من نیفتی در چنین چاهی

 

از اینجا می روم تنها مرا دیگر نخواهی دید

 

نخواهم برد در این راه با خود هیچ همراهی





:: بازدید از این مطلب : 924
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : پنج شنبه 7 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: